امیرحسین جونامیرحسین جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات پسرمون امیرحسین

8 ماهگی قندعسلمون

        امیرحسین عزیزم   8  ماهگیت مبارک                           امروز 8 ماهه که تورو داریم و با داشتنت داریم روزهای خوبمون رو سپری میکنیم و بی نهایت خدا رو شکر میکنیم به خاطر بودنت هفته ای که گذشتش خیلی خوب بود و بهمون خیلی خوش گذشت..اخه عزیز و اقاجون مهربون که خیلی دلمون براشون تنگ شده بود اومدن پیشمون و مارو خوشحال کردن..یکی از شب هایی که اونا اینجا بودن هم دایی جون ازمون دعوت کرد که باهم بریم بیرون..که اون شب هم خیلی خوب بود شما حسابی خوش گذروندی اخه عاشق ماشین و بیرونی یا به قول خودت ددر...دیروز هم که اقاجو...
29 مهر 1393

...امیر حسین در پارک لاله...

 دیگه هواها خوب شده و با اقا کوچولویی مثل شما راحتتر میشه بیرون رفت.. این عکسها هم برای هفته ی پیش هستش که رفته بودیم پارک لاله: امیرحسین در حال کندن سبزه: اینم از خانواده ی سه نفره ی ما: و اینم از اولین تجربه ی تاب سواری شما تو پارک محلمون: و عکس اخرم مربوط میشه به شما و دوستت امیرعلی که تو بغل علیرضا(پسرعمه ی امیرحسین)هستید:              همونطوری که توی عکسها میبینید امیرحسین دیگه خودش به تنهایی میتونه بشینه...از چهاردست و پا رفتن هم که فعلا خبری نیست..یعنی به صورت سینه خیز به عقب و یه وقتایی هم جلو میره ..ولی هنوز به طور کامل چ...
28 مهر 1393

اولین نوروز..اولین سیزده بدر و هفت ماهگی پسرمون

 سلام به همه دوستهای مجازی مون که تو تو این مدت که نبودیم دلمون براشون تنگ شده بود  امروز 17 روزه که داره از بهار میگذره..امیرحسینم اولین بهار و نوروز و سیزده بدرشو تجربه کرده...امسال ما به دلیل سردی هوا نتونستیم بریم مسافرت طولانی و دور..فقط یه مسافرت چند روزه و کوتاه به زنجان رفتیم..که البته خیلی خوب بود..بقیه روزها هم به دید و بازدید عید و مهمونی گذشت و از اونجایی هم که امیرحسین عاشق ماشین سواریه حسابی خوش گذروند تو این چند روز...رو سیزدهمم هرچند که هوا سرد و ابری بود ولی ما سیزده رو به در کردیم..اما انگار امیرحسین خیلی از اون روز خوشش نیومده بود اخه همش بیتابی میکرد. اینم عکس های گل پسر: ...
28 مهر 1393

اخرین پست ما در اخرین ساعات سال 92

عزیز دل مامان و بابا...سال 92 هم با همه خوبی ها و بدی هاش داره اخرین ساعات خودشو میگذرونه و جاشو به سال 93 میده...این سال هرچند که اتفاقات بدی هم داشت...ولی با اومدن تو قشنگترین اتفاق زندگی مامان و بابا تو این سال رخ داد...از این که امسال موقع سال تحویل تو هم کنار ما سر سفره ی هفت سین میشینی خوشحالم..                                       اولین عید و نوروزت مبارک باشه دلبندم                         نوشته شده در تاریخ 29 اسفند 92 ...
28 مهر 1393

عزیز دلمون نیم سالش شد

شش ماه پیش تو چنین روزی خدای مهربون بالهای یه فرشته رو گرفت و اون رو فرستاد زمین حالا اون فرشته ی همیشه مهربون شده همه ی زندگیمون  امیرحسین جان از صمیم قلب دوستت داریم                                               نیم سالگیت مبارک شیرینم                                                نوشته شده در تاریخ 17 اسفند 92 ...
28 مهر 1393

این روزهای ما

سلام به همه ی دوستهای عزیزم که تو این مدت که نبودیم به یادمون بودن و بهمون سر زدن. از همتون ممنونم که به یادمون بودید راستش ما تو این روزها حسابی درگیر خونه تکونی و کار عید بودیم  به خصوص که عید امسال از سالهای قبل خیلی برامون شیرینتره ..اخه امسال اولین عیدی هست که گل پسرمون پیش ماست   از امیر حسین بگم که خرید عیدشو کرده  بگم حسابی شیطون شده و با روروئکش کلی شیطتنت میکنه..و وقتی به یه دیوار میخوره اونقدر جیغ میزنه که بریم و به دادش برسیم و برگردونیمش  چند روز پیش هم من تو اشپزخونه مشغول کار بودم و امیرحسینم تو روروئک که یهو دادش رفت هوا اومدم دیدم با سر رفته تو میز..سرشم باد کرد و قرمز شد..کلی گریه کرد بچ...
28 مهر 1393

دلبنمون وقتی تازه به دنیا اومده بود

سلام عزیز دلم..امروز یاد گذشته هاتو کرده بودم یاد اون وقت هایی که خیلی کوچولوتر بودی..چقدر دلم برای اون روزها تنگ شده...اون روزها که تازه به دنیا اومده بودی حس و حال عجیبی داشتم باور نمیشد که تو برای منی و من دیگه شدم یه مادر..البته هنوزم با داشتن تو هر روز یه حس تازه دارم تازگیی که تو اون رو بهم بخشیدی و خیلی بیشتر از اونی که فکرشو کنم تو زندگیم معجزه کردی و برامون شادی اوردی..ازت ممنونم پسرم...البته میدونم که این لطف خداست و هرچقدر که شکر کنم بازهم کمه: خدایا شکرت امروز عکس های بیمارستانتو برات گذاشتم ...چقدر کوچولو بودی عشق کوچولوم...اصلا نمیشد بغلت کرد..همش میترسیدم از این که خدایی نکرده اتفاقی برات پیش بیاد.البته خوبیش این بود توی ...
28 مهر 1393