امیرحسین جونامیرحسین جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات پسرمون امیرحسین

!!!!!!!!!به خاطر پخ پخ!!!!!!!!!

  عزیزم این پست و این عکسایی که برات گذاشتم برمیگرده به اون وقت هایی که ختنه شده بودی یعنی یک هفته بعد از ختنه شدنت دلبندم.. اون شب مامان بزرگها و بابابزرگها و عمه ها و عموها و زن عمو ها و دایی عزیز شام مهمونمون بودن..شب خیلی خوبی بود و بهمون خوش گذشت و اما اون کیکی رو که شما باهاش عکس داری رو عمو هادی عزیز زحمت کشیده بودن و به مناسبت ختنه شدنت برات اورده بودن که روش هم نوشته شده بود :....به خاطر پخ پخ..... نوشته شده در تاریخ 25 اذر 92 ...
27 مهر 1393

دیروز و ...

سلام مامانی....نمیدونم چی بگم و چه جوری بگم... دیروز صبح زنگ زدم مطب دکترت و ازش وقت واسه ختنه گرفتم.از همون صبحش دلم گرفته بود و استرس داشتم تا که شب بابایی اومد و اماده شدیم رفتیم..عزیز دل مامان تو ماشین همش نگات میکردم و میگفتم کاش زنگ نزده بودم کاش وقت نگرفته بودم اخه اصلا دلم نمیخواست تو درد بکشی... خلاصه اینکه رسیدیم مطب و تو رفتی واسه ختنه.چند دقیقه بعدش صدای گریت بلند شد و اشکای منم سرازیر شد. خوبیش این بود که پنج دقیقه بیشتر طول نکشید و بعدش تو اومدی بغلم. یه کم بی تابی کردی و بعدش خوابت برد.ولی خدارو شکر اومدیم خونه خیلی بی تابی نکردی و خوابت برد....و بعد از واکسنت این دومین درد تو زندگیت بود که تجربه اش کردی. ...افرین به ت...
27 مهر 1393

شیرخواره ی من در روز شیرخواران حسینی

عزیزم امروز روز شیرخوارگان حسینی بود ولی ما نتونستیم جایی بریم چون تو از پریروز مریض شدی و سرفه میکنی البته امروز بهتری. برای همین تو خونه چند تا عکس ازت گرفتم ......... خیلی دوستت دارم مامانی......... نوشته شده در تاریخ 18 ابان 92 ...
27 مهر 1393

یک ماهگی گل پسرمون

پسرم امروز یک ماهه که وارد جمع خانواده شدی  و حسابی خودتو تو دل همه جا کردی. توی  این یک ماه اولین سفر رو هم تجربه کردی.آره امیر کوچولو ما الان دو هفته ای میشه که اومدیم زنجان خونه ی اقا جونینا و فردا بابا میاد دنبالمون تا برگردیم خونه.  عروسکم همونقدر که از این لحظه ها و بزرگ تر شدنت لذت میبرم به همون اندازه هم دلم برای این روزها تنگ میشه.خیلی دوست داشتنی هستی... نوشته شده در تاریخ18 مهر 92
27 مهر 1393

تولد پسرکم

امیرحسین جان فرشته کوچولوی خونمون روز یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 8:05 در بیمارستان بانک ملی تهران به دنیا اومد.وزنش سه کیلو وچهل گرم وقدش 49 سانتی متر بود. پسرم از روزی که به دنیا اومدی من وبابا حس وحال دیگه ای پیدا کردیم و هرروز بیشتر از روز قبل عاشقت میشیم و از صمیم قلب دوستت داریم. نوشته شده در تاریخ:12 مهر 92 ...
27 مهر 1393