یه نوشته بعد از ماه ها
سلام مرد سوم زندگیم...
چرا مرد سوم ؟؟؟؟
اخه مرد اول زندگیم تا همیشه پدرم بوده و هست...مرد دوم هم که پدرت..ومرد سوم که میشه یه مرد کوچولو تویی...
نمیدونم این نوشته ها رو روزی خواهی خوند یا که هیچوقت فرصتی برای این کار برات پیش نمیاد..ولی اگه بخونی حتما میگی چرا این چندماهه چیزی برات ننوشتم..معذرت میخوام دلبندم..شاید ویروسی بودن کامپیوتر و اپلود نشدن عکسها هم یه دلیلش باشه..ولی خودم هم تنبلی کردم پسرم.ببخش مامانو...قول میدم جبران کنم..
یه خبر جدید که شما دیگه الان شیر مامانو نمیخوری...دلیلش هم بدغذایی خودت بو..وقتی هم با دکترت مشورت کردم ..اونم تایید کرد و گفت از شیر بگیرمت بهتره..منم دست به کار شدم..الان ده روزی میگذره و تو با این مسئله کنار اومدی دیگه..غذا خوردنت هم میتونم بگم از قبل حداقل بهتر شده...
تو این مدت دوبار خیلی بد مریض شدی..و وزنت باز کم شد..امیرحسینم وقتی وزنت کم میشه و ضعیف تر میشه..کلا مامان داغون میشه..خیلی غصه میخورم مامان سر غذا نخوردنت...البته همیشه شکرگذارم که تنت سالمه..انشاالله که همیشه تنت سالم باشه پسرکم
دیگه این که بازی های فکری خیلی دوست داری.....و خیلی هم خوب بازی میکنی...عاشق پارکی..تقریبا هرروز میریم..
بگم که شدی یه طوطی و هرچی بگیم تکرار میکنی...
غذا خوردنت که هزار ناز و ادا داری..با کلی بازی و هربارم یه جا میخوری..یه بار تو حیاط..یه بار بالا پشت بوم...یه بار رو کابینت.. یه بار تو بغل..همه رو بابد امتحان کنیم تا شما شاید یه کدوم از اینا به دلتون بشینه ارباب
هربارم که کار جدیدی میکنی کلی هیجان زده میشی و برامون توضیح میدی و ما هم حتما باید تشویقت کنیم گل پسر
هفته ای که گذشت برای اولین بار بردیمت باغ وحش...خیلی خوشت اومد..کلا حیوونا رو دوست داری..ویه کتابت عکسهای حیوون داره داعم دستته..
مامانی بیشتر از این نمینویسم...پست بعدی که بذارم فقط عکسه...
امیرحسینم خیلی خوبه که هستی...خدارو شکر میکنیم که تورو داریم تموم دلخوشی مامان و بابا