امیرحسین جونامیرحسین جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات پسرمون امیرحسین

عکسهای مسافرت زنجان

1393/7/30 9:15
602 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم...گل پسرم...خوبی مامان؟ همه چی رو به راهه؟

ببخش که دیگه وبلاگت مثل قبل زود به زود اپ نمیشه..اخه دیگه من الان یه پسربچه ی شیطون یک ساله دارم..که همش باید وقتم رو به بازی و سرگرم کردنش بگذرونم..حتی به کارهای خونه هم یکی درمیون میرسم..

دیگه اینکه جونم برات بگه راه افتادی و تاتی تاتی میکنی..و هیچ چیز برام لذت بخش تر از این نیست که وقتی میریم بیرون دستهاتو بگیرم و باهم قدم برداریم...قدم هات استوار پسرکم...

درستش این بود که توی این پست عکسهای تولدت رو بذارم..ولی چون تو روز تولدت من با دوربین خودمون بیشتر فیلم گرفتم..دارم از بقیه فامیل عکسهات رو جمع میکنم و انشالله تو همین روزا همه رو باهم با عکسهای اتلیه ات میذارم..

...از همه دوستهای نینی پیجی گلمون هم که تولدت رو تبریک گفتن یک دنیا سپاسگذارم...

این هم عکسهای زنجان که برای تقریبایه ماه پیشه و یه هفته قبل از تولدت هم برگشتیم:

قبل از رفتن:

اینم عسل عمه ...مهدی جون ده روزه..فداش بشم من:

اینم عکس امیرحسین روز نامگذاری مهدی جون که همشم خواب بود:

امیرحسین خونه خاله مریم و بازی با دخترخاله جونی:

این عکس هم که face to face با فاطمه جون:

فدای اون نشستن مردونت:

عکس بالا هم مربوط به روزی هستش که عزیز جون ترتیب یه جشن تولد کوچولو و خانوادگی رو برای شما دادن.بقیه عکس هارو هروقت دخترخاله زهرا ایمیل کرد میذارم عکسهای دوربین خودم تار شدن متاسفانه..

از پله ها بالا پایین کردم رو هم تو خونه اقا جون اینا یاد گرفتی:

و تشویق خودت بعد از اتمام پله نوردیت:

اینم گل باغچه ی اقاجونینا تقدیم به گل پسرم..تاج سرم:

هروز با شوق ديدنت چشم ميگشايم و وقتي تو را در كنارم ميبينم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تويي را به من هديه داد

نوشته شده در تاریخ 5 مهر 93

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)